سلسله نشستهایی در باب علوم انسانی» با ابتکار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه گوهر شاد آغاز و نشست دوم در 17/9/1400 با حضور دکتر سید حسن اخلاق برگزار شد.
در این نشست از دکتر حسن اخلاق پرسیده شد «دانشگاه کجا است؟»
ایشان در پاسخ گفتند که نهاد دانشگاه در جامعه، برگرفته از فرهنگ غرب است، درواقع پدیدهای است وارداتی و مدرن که اواخر قرن 12 در غرب پدید آمد و تحولات زیادی به خود دید. به گفته آقای اخلاق این نهاد، در قرن بیستم وارد جامعه ما شد.
دکتر اخلاق افزودند: در هویت دانشگاه چیزی خوابیده که گاهی متراداف با فلسفه دانسته میشود؛ یعنی جایگاهی که انسان به خودآگاهی میرسد، قوه عقل و درایت خود را انکشاف میدهد یعنی تنها جایی نیست که درد برای درد و فهم برای فهم باشد؛ بلکه انسان با انکشاف درک خود میتواند در جامعه موثر باشد؛ پدیدهای که بهعلت تازه واردشدنش در جامعه افغانستانی با مشکلات زیادی مواجه است.
دکتر اخلاق در پاسخ این پرسش که « دانشجو کیست؟» گفتند:
همانطور که دانشگاه پدیدهای جدید است، دانشجو هم مدرن است. دانشجو مانند دانشجوی قدیم و کسی که مشتاق دانایی بود نیست. دانشجو موجودی است که فکر میکند که از طریق دانشگاه هویت خود را بیابید و در جامعه تاثیرگذار باشد. یعنی رسالت خاصی دارد.
هویت دانشجو با دانشگاه و دانایی و دنیای مدرن پیوند خورده، دانایی به معنای رویکرد انتقادی و مدرن و درگیر شدن به واقعیتهای جامعه است. دانشجو با دانشجوی دوران خواجه نصیر تغییر پیدا کرده است و دانشجوی امروز باید در جامعه تاثیرگذار باشد.
ایشان نظر خود را درباره اینکه «چرا دانشگاه در افغانستان جایگاه خود را پیدا نکرده است؟» چنین ابراز نظر کردند:
وارداتی بودن دانشگاه، اینکه دانشگاه در افغانستان، عنصر طبیعی نبوده و در خاک مناسب رشد نکرده است، دکارت ابتدا علوم متفاوت را در غرب مطرح میکند و ریشه آن را فلسفه میداند و میگوید این فلسفه است که به آن علوم رشد میدهد. در زمین نامناسب و شورهزار درخت علم رشد نمیکند. دانشگاه در افغانستان و کشورهای مشابه نتوانسته است با روحیه آنجا هماهنگ شود و همیشه نیروی خود را صرف دفاع از خود کرده و کوشش کرده خود را ثابت کند و بگوید که عضو طبیعی جامعه است. سید جمالالدین در یکی از سخنرانیهای خود در سیتیحال کلکته هند در پاسخ این سوال که «چرا دانشگاه در کشورهای اسلامی نتیجه نداده است، چرا دانشگاه مونتاژگر است، علم به سبک غربی میآورد اما نتیجه نمیدهد.» میگوید: چون دانشگاه را از غرب گرفتیم ولی فضای دانشگاه را نگرفتهایم، دانشگاه در فضای فلسفی رشد میکند که این فضا در کشورهای اسلامی وجود ندارد. یعنی دانشگاه در خانه خود نیست. در ارتباط با افغانستان نیز باید گفت که دانشگاه در سنت تعلم و تربیت افغانستان ایجاد نشده است. روشنفکران افغانستانی با جامعه بیگانه بودند و نتوانستند با جامعه ارتباط برقرار کنند. دقیقا چیزهایی را به افغانستان میآورند که برعکس درسی که خواندهاند عمل میکنند. آنان سرمایهداری خواندهاند ولی کمونیست را تایید میکنند. دو گروه اندیشهورز بودند در افغانستان، عدهای علوم دینی میخواندندوعده دیگر علوم غیردینی. دانشگاه وقتی آمد نتوانست با این دو گروه ارتباط برقرار کند. در لیسه حبیبیه معلم هندی، انگلیسی درس میداد و دانشآموز فرهنگ انگلیسی یاد میگرفت و لیسه امانی به جرمنی و لیسه استقلال به فرانسوی این باعث شده که دانش آموز فضایی غیر از فضای افغانستان را درک کند. معمولا دانشگاه و دانشجو بخشی از جامعه مدنی هستند؛ اما در افغانستان مستقیم با دولت سروکار دارند و داشتند، وارد فضای سیاستزدگی شدهاند و با تولید دانش فاصله زیادی گرفتهاند.در خصوص دانشگاههای خصوصی ایشان افزودند که:
دانشگاههای خصوصی نتیجه خواست طبیعی افغانستانیها نبوده است؛ بلکه فرایندی بدون آگاهی و در ادامه سرمایهداری بوده است که وارد افغانستان شده است. دانشگاه پروسه است و نه پروژه که در غرب 900 سال قدمت دارد.
آیا یونیورستی هنوز جایی است که چندجانبگی به یگانگی میرسد یا خیر؟ این سوال در غرب این روزها مطرح شده و بحث روی آن جریان دارد. این امر نشان از پروسه بودن دانشگاه میدهد؛ قدامتی به بلندای چند قرن.
پیشنهاد: مایه خوشبختی است که شما ( دانشگاه گوهر شاد) هستید، ناامید شدن با روحیه دانشگاه سازگار نیست.